یه روز دوست داشتنی
یه روز عاشقانه
تو هوای عاشقانه پاییز
تو زیباترین نقطه این شهر
زیر بارون عشق و احساس پاییز
صدای خش خش برگهای زرد و بی روح رو
که زیر پاهامون خرد میشدن رو حس میکردیم
ولی هیچی نمیگفتیم
اونروز هر دومون تو فکر بودیم
من تو فکر اینکه چه جوری ثابت کنم دوست دارم
تو هم تو فکر اینکه چه جوری میتونیم
تا آخرش با هم باشیم بدون انکه کسی ما رو از هم جدا کنه
یه دفعه دستم رو گرفتی
گرمای دستت بهم حس عجیبی داد
بهم گفت غرورت رو بشکن
بهش بگو دوسش داری
پس منم داد زدم و بهت گفتم:
دوست دارم و هیچوقت ازت جدا نمیشم
تو گفتی اما من دوست ندارم بلکه دیوونتم
گفتی قول میدم با همه بجنگم که مال من شی
من گفتم میترسم چون نمیشه
اما راست گفتی تو با همه جنگیدی و
منو مال خودت کردی
دوست دارم عزیزم
نظرات شما عزیزان:
|