
آنگاه که به تو می نگرم
گویی مردمکانم را
به تماشای ناب ترین تصویر خلقت می نشانم
با من از گذشته بگو
از فنجان های قهوه ای که ...
بوی سیگار می داد
و لذت هم آغوشی.

دیر که به بستر می آیم
پاهایت را از گوشه ی خودم کنار می زنم
آن دروازه ی گرم را...
شب هایی که این جا نیستی
محتاط به میانه ی بستر می آیم
سعی می کنم تعادلم را حفظ کنم
وقتی غلت می خورم در خواب،
تو می غلتی، من می غلتم،
می غلتی، می غلتم
و تو...
شب هایی هست که گوشه ی بالشم را زیر گونه ام فشار می دهم
و به رویاهایم خیره می شوم...
.jpg)
این روز ها سیگارم را نصفه میکشم ...
چون تو همیشه میگفتی یک نخ روشن کن دوتایی بکشیم ...
خوب است که
وقتی نفست بالا نمی آید
کسی حرفهای بغض شده در گلویت را
جایی نوشته باشد...
پنجره ها کلافه اند از سنگینی نگاه منتظرم
اگر نمی آیی
اینقدر پنجره ها را زجر ندهم
چشم هایم به جهنم...!

گلوی آدم را
باید گاهی بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود.
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
که در گلوی آدم است
دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند...

خسته ام؛
خسته تر از آنی که خیانت کنم
...تنهایم؛
تنها تر از آنی که عاشق شوم
بعضی حس ها خاص و ناب هستند
مثل بعضی آدمـــــــــا!
از دست این بغض لعنتی
که تا به تو می رسد دست و پایش را گم می کند
و بجای شکستن
دنبال جایی برای پنهان شدن می گردد
کلافه ام!

نوای عاشقانه ی پیچیده در کوه...
وزوز شادی بی دلیل...
پتک یاد تو... درد بیدریغ دلم...
دل تمام "من و او" ها خوش!
دل تو هم خوش!!
دل من...
هیچی!
آخ که درد دارم، درد
من از تو غریبترم
من میان این همه، از توی تنها هم تنهاترم
آخ ....کمتر لگد بزن تنهایی

مرا ببوس هزاران بار...
شیرین است ...
بعد نبودنت ...
آه نبودنت!
که میرسد روزی...
به تمام این شیرین شدنهای دلم نیاز دارم ...
نظرات شما عزیزان:
|