من كه ميدانم شبي عمرم به پايان ميرسد
نوبت خاموشي من سهل و آسان ميرسد
من كه ميدانم كه تا سرگرم بزم هستي ام
مرگ ويرانگر چه بي رحم و شتابان ميرسد
پس چرا, پس چرا عاشق نباشم
من كه ميدانم به دنيا اعتباري نيست نيست
بين مرگ و آدمي قول و قراري نيست نيست
من كه ميدانم اجل نا خوانده و بي دادگر
سرزده مي آيد و راه فراري نيست نيست
پس چرا, پس چرا عاشق نباشم
من كه ميدانم شبي عمرم به پايان ميرسد
نوبت خاموشي من سهل و آسان ميرسد
پس چرا, پس چرا عاشق نباشم.
جهان بخش پازوکي
نظرات شما عزیزان:
|