امکانات |
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 57
بازدید دیروز : 77
بازدید هفته : 303
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 46531
تعداد مطالب : 577
تعداد نظرات : 279
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
|
|
نزدیک میشم وقتی حواست نیست
اونقد که مرزی جز لباست نیست
از پشت سر چشماتو میگیرم
بگو کی ام که برگشتم !؟
بگو ! وگرنه می میرم
منم اونکه تظاهر کرد نداره دیگه احساسی
شاید واسه همینم هست که دستامو نمیشناسی
منم اونکه ازت دوره ولی قهرش حقیقت نیست
که با تموم دلتنگیش تولد ِ تو دعوت نیست !
شاید از صورت ِخستم.. از این لحن ِ غم آلودم
بفهمی من کی ام امشب ! کجای زندگیت بودم !
نمیخواستم بدونی تو چرا به گریه افتادم ...
اگر اصرار میکردم تو رو از دست میدادم ! . . .
منم اونکه تظاهر کرد نداره دیگه احساسی
شاید واسه همینم هست که دستامو نمیشناسی !!
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
کسی نگفته است که زندگی کار ساده ایست،گاهی بسیار سخت و ناخوشایند می نماید.
اما با تمام فراز و فرودهایش، زندگی ...از ما انسانی بهتر و نیرومند تر می سازد.
حتی اگر در لحظه حقیقت آن را در نیابیم.
به یاد آر ...
که در آزردگی، رنج از خود دور داری،و در دلتنگی، بگذاری اشکهایت جاری شوند،
و در خشم خود را رها سازی،و در ناکامی بر خود چیره شوی،تا می توانی یار خود باش.
می توانی بهترین دوست خود باشی،اما به هنگام آشفتگی مرا خبر کن!
می کوشم، بدانم چه وقت باید در کنارت باشم.اما گاه ممکن نیست، پس خبرم کن.
عشق بالاترین هدیه ای است که می توانیم به یکدیگر بدهیم.و ایثار یکی از بزرگترین لذت هایی است که به ما ارزانی شده.
من اینجایم هر زمان و همیشه،تا هر آنچه دارم به تو هدیه دهم
زندگی دوختن شادیهاست و به تن کردن پیراهن گلدار امید
زندگانی هنر هم نفسی با غم هاست زندگانی هنر هم سفری با رنج است
زندگانی هنر سوختن اکنون با روشنی آینده است زندگانی هنر ساختن پنجره بر بیداری است
زندگانی یافتن روزنه در تاریکی است زندگانی گاهی آری به همین باریکی در همین نزدیکی است
زندگانی هنر بافتن پارچه زیبایی است زندگی دوختن شادیهاست و به تن کردن پیراهن گلدار امید.
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: جمعه 22 مهر 1390برچسب:روزگار بهتری از راه می رسد, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
اگر می بینی عاشق تو هستم، دیوانه تو هستم و تمام فکر و زندگی من تو شده ای به خدا بدان که این دست خودم نیست.
اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است ،دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست.
دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو میباشم.
به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم.
دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی.
عزیزم دست خودم نیست که اینهمه تو را دوست میدارم، این همه احساسات عاشقانه که من برای تو مینویسم دست خودم نیست.
همه این احساسات و عواطف عاشقانه از این قلب عاشق من است و بدان که همه این دردسر ها و غم و غصه ها و اشکها درد این قلب عاشق من است.
این قلب سرخ و کوچک من انتظاری بالاتر از عشق دارد ! این قلب من تو را میخواهد و به جز تو هیچ چیز از من نمیخواهد!. نه خونی میخواهد نه نفسی، نه زندگی را میخواهد و نه هم نفسی این قلب سرخ تنها تو را میخواهد. فقط تو را.
عزیزم دست خودم نیست، دست این قلب پر توقع من است .
به قلبم حق میدهم که تنها تو را میخواهد چون تو اولین و آخرین عشق واقعی و همدلی هستی که در اعماق قلبم نشسته ای و کسی هستی که میتوانی قلبم را برای همیشه نزد خود نگه داری و با حضورت در قلبم انتظار آن را برآورده کنی چونکه تو لایق آن هستی عزیزم.
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
در كوچه تنهايي تو را مي خوانم
از پشت پنجره هاي بسته تو را مي خوانم
هنگامي كه قاصدك مي آيد با او نام تو را فرياد مي زنم
با شاپركها در آسمان آبي هم صدا مي شوم
و با باران نام تو را بر لب جاري مي سازم
و فرياد مي زنم : به كوچه هاي قلبم بازگرد
ولي افسوس صداي من يكي پس از ديگري
در لا به لاي حرفهايت گم مي شود
و باز هم من دوستت دارم ...
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:افسوس,عشق,عاشقانه, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
میاد یه روزی که دلت تنگ میشه باز برای من
تو روز خوش نمی بینی در میاری اشکای من
هر روز ازت دل میکنم دوباره عاشقت میشم
نفرین نمی کنم ولی نمیدونی چی می کشم
نه میتونم باهات باشم نه میتونم ولت کنم
دلم میگه اون روز میاد که تو رو مهربون کنم
کیو داری زجرش میدی یکی که عاشق تو بود
یکی که هم خونه ی تو دستاش تو دستای تو بود
یکی که از دنیا فقط یه دلخوشی مونده براش
دلتنگ اون میشه بازم دلی که تنگ بوده براش
اما همش خیال که دوباره مهربون بشی
خلاصه که ترسم اینه طعمه ی اینو اون بشی
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
سعی کنيد آن چيزی را که دوست داريد بدست آوريد، وگرنه بايد آن چيزی را که بدست مياوريد دوست بداريد.
آنچه که زيباست عزيز نيست آنچه که عزيز است زيباست سعي کن زيبايي در نگاه تو باشد نه در چيزي که به آن مي نگري
زندگي مثل پيانو است ، دكمه هاي سياه براي غم ها و دكمه هاي سفيد براي شادي ها . اما زماني ميتوان آهنگ زيبايي نواخت كه دكمه هاي سفيد و سياه را با هم فشار دهي
هميشه با به دست آوردن اون کسي که دوستش داريم نميتوانيم صاحبش شويم، گاهي لازمه ازش بگذريم تا بتونيم صاحبش بشيم
لازمه ی خوشبختی جذب کردن چيزهای تازه نيست، بلکه حذف کردن افکار کهنه است، افکاری که به هيچ دردی نمی خورند.
عاشق عاشقي باش و دوست داشتن را دوست بدار، از تنفر متنفر باش، به مهرباني مهر بورز با آشتي آشتي کن و از جدايي جدا باش ...
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:جملات خواندنی زیبا,جملات خواندنی کوتاه, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
گاهی وقتها دلم برای خودم خیلی تنگ میشود،گاهی آنقدر احساس تنهایی میکنم که با یک تلنگر کوچک قلبم میشکند و بغضم میشکفد...
گاهی هم از سر تنهایی و بی کسی کز میکنم یک گوشه ای سرم را تکیه میدهم به دیوار، بالشم را بغلم میگیرم و های های گریه میکنم، بعضی وقتها بعد از آنهمه گریه باز هم دلم آرام نمیگیرد و احساس میکنم بغضی ته گلویم است که دارد خفه ام میکند.
اینجور وقتها تنها جایی که دوست دارم بروم حرم امام رضاست. دلم هوایی میشود بروم توی صحن انقلابش بنشینم درست روبروی ایوان طلایش و به امام رضایم بگویم تو که ضامن آهو شدی ضامن من هم بشو...دلم میخواهد سیر با امامم حرف بزنم همانی که هر وقت میخواهم صدایش کنم میگویم : امام رضای من...
اما همین که میخواهم پا توی حرم امن الهی اش بگذارم همان جایی که محل بال زدن فرشتگان است همان جایی که همیشه گفته ام امن ترین جای دنیاست برایم، ترس عجیبی توی دلم مینشیند...
میترسم بیایم و ردم کنی...میترسم بیایم و حتی حاضر نشوی نگاهم کنی.... میترسم بیایم وتوی آن خیابان طبرسی وقتی که از دور نگاهم به آن گنبد طلایت می افتد وقتی که قلبم به تپش می افتد و نفسم به شماره، و میگویم السلام علیک یا علی بن موسی الرضا... اادخل یا حجه الله؟...اادخل یا ولی الله؟... واستاذنک... و باز نگاهت کنم و اذنم ندهی و من...
دارو ندارم یا علی بن موسی الرضا، آرام جانم، آرامش قلب خسته ام، اگر تو و غمزه نگاهت نبود، اگر تو و چشم دوختنم به ضریحت نبود، اگر تو و صحن انقلاب و ایوان طلاو پنجره فولادت نبود...من که هیچ.... عالمی نبود...
دلم تنگ است برای آن لحظه که دستم را روی قلبم می گذارم رو به حرمت تعظیم میکنم و با چشمان ترم میگویم:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
السلام علیک یا حجه الله
ولادت باسعادت سلطان، امیر و ولی نعمت تمام ایرانیان، حضرت رضا-ع مبارک.
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: چهار شنبه 17 مهر 1390برچسب:میلاد امام رضا (ع) مبارک, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا
اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراس
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاس
من که توی سیاهیا از همه روسیاه ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش کلاغ عاشق ما
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون
که یهو صدایی گفت:تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو
من که توی سیاهیا از همه روسیاه ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:امام رضا (ع),تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
به من توفیق تلاش مقابل شکست، صبر در نومیدی،
فداکاری در سکوت، دین بی دنیا،ایمان بی ریا،
خوبی بی نمود، عشق بی هوس،
دوست داشتن بدون آنکه دوست بداند روزی کن...
و همواره با من بمان و تنهایم مگذار.
کمکم کن هرگز فراموشت نکنم
که آرامش دل تنها با یاد تو میسر است
توفیقم ده که بیش ازطلب همدردی، همدردی کنم
بیش از آنکه مرابفهمند دیگران رادرک کنم
بیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرا در عطاکردن است که می ستانیم
و در بخشیدن است که بخشیده می شویم
و در مردن است که حیات ابدی می یابیم
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:به من توفیق تلاش مقابل شکست,پروردگارا, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
باز هم با نام تو افسا نه اى گلريز شد
باز هم در سينه ام عشق تو شور انگيز شد
باز هم همراه بوى ميخك و محبو به ها
خاطراتم پر كشد با ياد تو در كوچه ها
باز هم وقتى نگاهت گيرد از من فاصله
ديده ام مى بارد اما نم نم و بىحوصله
باز قلب پنجره بر روىمن وا مى شود
باز هم پروانه اى در باغ پيدا مى شود
باز هم لاىكتابم مىنهم يك شاخه ياس
مىكنم بهر پيامى قاصدك را التماس
باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگير مىشوم
باز هم با ياد تو سر شار رويا مىشوم
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: شنبه 9 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
به خدا عشق به رسوا شدنش مي ارزد
و به مجنون و به ليلا شدنش مي ارزد
دفتر قلب مرا وا كن و نامي بنويس
سند عشق به امضا شدنش مي ارزد
گرچه من تجربهاي از نرسيدنهايم
كوشش رود به دريا شدنش مي ارزد
كيستم ؟ … باز همان آتش سردي كه هنوز
حتم دارد كه به احيا شدنش مي ارزد
با دو دست تو فرو ريختنِ دم به دمم
به همان لحظهي بر پا شدنش مي ارزد
|
نويسنده: تاريخ: 5 مهر 1390برچسب:رسوایی,به خدا عشق به رسوا شدنش مي ارزد,عشق, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
به سرنوشت بیندیش؛ که چگونه تصویرگر جداییهاست،
بر من خرده مگیر؛
که چرا جبر زمان از آغاز هر سلامی به درودی به پایان می برد،
محکومیم به زنده ماندن؛ تا شاید شاهد مرگ آرزوهای خویش باشیم.
ای مهربان؛
وقتی خورشید به پیشواز شب می رود و کوچه از صدای پای آخرین عابر تهی میشود؛
با کوله باری از غم و درد میروم؛
و تو را با تمام خاطرات دیرین، میان کوچه های ساکت شهر تنها می گذارم.
گریه مکن! ای وارث شکوفایی باران،
من باید بروم، تا با غم غریبی خویش،
غم غربت را از جداره ی دل عاشقان بزدایم.
اما بدان!
نبض خاطرم هر لحظه به یاد تو می تپد...
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: چهار شنبه 1 مهر 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
|