تا به حال چقدر به زندگي ات فكر كرده اي.
به كارهايي كه تا به حال انجام داده اي و در آينده انجام خواهي داد تا بتواني زندگي ات را بسازي و آن را استوار نگاه داري.
براي لذت بخش كردن دقيقه هايش چه كرده اي؟
آيا تا به حال به نفس كشيدنت فكر كرده اي؟
فكر كرده اي كه روزي اين نفس كشيدن هم از تو گرفته خواهد شد.
و كسي ديگر تو را كنار خواهد زد و به ابتداي جاده ي زندگي مي آيد و جز يك وجب خاك كه براي هميشه در آن آرام گيري جاي ديگري نخواهي داشت.
براي رضايت خويش در روز آخر زندگي , تا به حال چند بار اشك از ديدگان دل شكستگان پاك كرده اي و چند بار دستاني را در تنگدستي گرفته اي تا در چاه نا اميدي نيفتند؟
آيا تا به حال با نوازش هايت چشمان گريان بچه يتيمي را به تبسم لبانش گره زده اي؟
آيا تا كنون دري را گشوده اي , كه كودكاني يتيم از تكه ناني كه در دستان توست خرسند شوند و با آواز شوق بر دستان تو بوسه زنند.
نمي دانم تا به حال چه كرده اي يا چه خواهي كرد.ولي مي دانم اين جاده كه زندگي نام دارد روزي دير يا زود به پايان خويش خواهد رسيد و مهم اين است , در پايان چه احساسي خواهي داشت.شايد در آن موقع از فرط خوشحالي پر پرواز باز كني و يا از شدت حسرت و ندامت سر در خويش فرو بري.آري از ابتدا تا انتهاي اين راه تنهايم و اين فرصتي خواهد بود تا در گذران سالهايي كه همچو باد مي روند و ثانيه هايي كه بي تفاوت نسبت به من و تو مي گذرند و باز نخواهند گشت , توشه اي براي روز موعود گرد آوريم.
بايد لختي با خويش خلوت كرد كه براي آن روز چه كرده ايم؟
زهره کرمي
نظرات شما عزیزان:
|