امکانات |
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 196
بازدید کل : 44111
تعداد مطالب : 577
تعداد نظرات : 279
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
|
|
مژده مژده
وبلاگ عاشقانه razeeshgh.loxblog .com تبدیل به سایت شد
سلام دوستان عزیز
جامعه مجازی راز عشق به امکانات بی نظیر در نوروز 91 راه اندازی شد
از امکانات این جامعه مجازی: چت خصوصی و چت روم پیشرفته، اشتکراک گذاری مطالب، موزیک، عکس و ویدیو، تالار گفتگو فوق پیشرفته، ايجاد آزمون و...
همین الان میتونید عضو جامعه مجازی ما شوید
razeeshgh.ir
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: جمعه 21 بهمن 1398برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
شما مي توانيد با ما در ارتباط باشيد
مطالب ما در بخش آرشيو موضوعي مي باشد.
مي توانيد نظاره گر بوده و نظرات خود را ابراز فرماييد.
منتظر نظرات و پيشنهادات شما هستيم.
با نظرات خود ما را به آنچه خود مي خواهيد نزديك كنيد.
Razeeshgh68@gmail.com
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 20 مهر 1398برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
سلام دوستان
شما میتوانید با عضویت در وبلاگ ما مطالب مورد علاقه ی خود را در معرض دید دوستان خود قرار هید.
فقط کافی است به عضویت وبلاگ ما
در آیید تا برای دوستان خود مطالب و عکس های خود را به نمایش بگذارید.
لطفا برای عضویت بر روی ثبت نام کلیک کنید
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 15 ارديبهشت 1398برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
پرسيد به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش
گفتم به خاطر هيچ كس.
پرسيد پس به خاطر چه زنده هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو"
با يك بغض غمگين گفتم به خاطر هيچ چيز.
ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك تو چشمانش جمع شده بود
گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده است!
|
نويسنده: تاريخ: 10 دی 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
دانشجویی از استادش پرسید:آیا با قلب شکسته میتوان دوباره عاشق شد؟
استادس گفت:بله میشود.
دانشجو گفت:مگر میشود با لیوان شکسته دوباره آب خورد؟
استاد گفت:آیا توبه خاطرشکستن لیوانت دیگر هیچ وقت آب نمیخوری؟؟؟؟؟
|
نويسنده: تاريخ: 2 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
سوختم،باران بزن شاید تو خاموشم کنی،شاید امشب سوزش این زخم هارا کم کنی،آه باران من سراپای وجودم آتش است،پس بزن باران،بزن شاید تو خاموشم کنی...
نیمه شب آواره و بی حس و حال ،در سرم سودای حانبی بی زبار ،پرسه ای آغاز کردیم در خیال، دل به یاد آورده ایام وصال، از جدایی یک دو سالی می گذشت، یک دو سال از عمر رفت و برنگشت ،دل به یاد آورد اول بار را خاطرات، اولین دیدار را آن نظر بازی آن اسرار را، آن دو چشم مست آهو باز را ،همچورازی مبهم و سر بسته بود ،چون من از تکرار،او هم خسته بود ،آمد هم آشیان شد با من،او ،هم نشین و هم زبان شد با من،او، خسته جان بودم که جان شد با من،او ،ناتوان بود و توانمند شد با من،او، دامنش شد خوابگاه خستگی ،این چنین آغاز شد دلبستگی، وای از آن شب زنده داری تا سحر ،وای از آن عمری که با او شد سحر ،مست او بودم ز دنیا بی خبر، دم به دم میشد این عشق بیشتر ،امد و در خلوتم دم ساز شد، گفتگو ها بین ما آغاز شد ،گفتمش از عشق پابرجاست دل ،گه گشایی چشم دل زیباست دل ،گه تو زرق مان شوی دریاست دل ،شام بی فرداست دل ،دل ز عشق روی تو حیران شد ،در پی عشق تو سرگردان شده گفتد، در عشق وفا دارم بدان، من تو را بس دوست میدارم ،بدان شوق وصلت را به سر دارم بدان ،چون تویی محفور خمارم بدان، با تو شادی می شود غم های من، با تو زیبا میشود فردای من ،گفتمش عشقت به دل افزون شده، دل به جادوی زحت افسوم شده ،جز تو هر یاری به دل مدفون شده، عالم از زیبایت مجنون شده ،بر لبم لب بگذاشت یعنی خموش، طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش در سرم جز عشق تو سودا نبود، به هر کس جز او در این دل جا نبود ،دیده جز بر روی او بینا نبود، هم چو عشق من هیچ گل زیبا نبود ،خوبی او شهره ی آفاق بود، در نکویی در نجابت ناب بود ،روزگار اما با ما وفا نداشت ،طاقت خوشبختی ما را نداشت،پیش پای عشق ما سنگی گذاشت،بی گمان از مرگ ما پروا نداشت،اخر این قصه هجران بود و بس ،حسرت و رنج فراوان بود و بس،یاره مارا از جدایی غم نبود،در غمش مجنون عاشق کو نبود،با من دیوانه پیمان ساده بست،ساده هم آن عهد و پیمان را شکست...
|
نويسنده: تاريخ: 2 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
بـا تـوجـه بـه نـزدیـک شـدن به حـلـول مــاه مبـارک رمضـان٬ در نظـر داریـم از اجـری معـنوی برخوردار شویـم و دوره قرآنی برگزار نماییم؛ لـذا از شما کاربران عزیز خواهشمندیم در این مراسم پرفیض شرکت كنيد.
دوستان عزیز برای شرکت در این مراسم پرفیض میتوانید به آدرس زیر بیایید و از نحوه شرکت در این برنامه بیشتر مطلع شوید
جامعه مجازی رازعشق
ورود به سایت برگزاری مراسم
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: جمعه 23 تير 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
همیشه دلم میخواست دورویی وبی معرفتی در دنیای ما جایی نداشت
از هر کس میپرسیدیم از عشق میگفت
از دوست داشتن از بودن ولذت بردن از خدا میگفت
که در قلب وجان ماست
نه از گریه های بی امان دلتنگیها
اما افسوس که گم کرده راهیم
|
نويسنده: تاريخ: 24 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
حتی در آسمان تیره و ابری هم
می توان ستاره پیدا کرد
حتی از دریای خروشان و طوفانی هم
می شود ماهی گرفت
اگر آب نیست و آفتاب بی رمق است
میتوان حتی گل و درخت را در حافظه کاشت!
و برگ و بارشان را به تماشا گذاشت...
تنها باید به چشمهایمان بیاموزیم
که زیباییها را جستجو کنند ...
به گوشهایمان یاد بدهیم
که زمزمه های مهربانی را بشنوند...
به قلبهایمان هشدار دهیم
که جز برای محبت و عشق نتپند...
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: دو شنبه 12 دی 1390برچسب:به قلبهایمان هشدار دهیم, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
شب است و گیتی غرق در سیاهی
شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی
باور به نور و روشنایی است ،
که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند
و از دل شبهای یلدا ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند
تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ،
شب یلدا را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم.
هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها
یلدایتان رویایی، روزهایتان پر فروغ و شبهایتان ستاره باران!
|
نويسنده: امید و آرزو تاريخ: سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:شب یلدا,یلدا, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
خداحافظ اولین پیوند …
اولین سوگند …
آخرین لبخند …
خداحافظ لحظه های ما ناتموم موندن …
وعده های ما …
خداحافظ آغوش بی وقفه …
دوستت دارم آخرین حرف …
آخریــــــــــــــــــــــــــــن حرف …
خداحافظ
|
نويسنده: تاريخ: 7 آذر 1390برچسب:خداحافظ, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
|